اقاهه نشست بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش.......
مرگ گفت:الان نوبت توست که ببرمت.......
مرد یه کم اشفته شد و گفت:داداش،اگه راه داره بیخیال ما شو......بذار واسه بعد
مرگ گفت:نه اصلا راه نداره،همه چیز طبق برنامه است.طبق لیست من الان نوبت توست.......
مرد گفت:حد اقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره،بعد جونمو بگیر.......
مرگ قبول کرد و مرد رفت تا شربت بیاره.توی شربت دو تا قرص خواب اور انداخت.....مرگ وقتی شربت رو خورد به
خواب عمیقی فرو رفت....مرد وقتی مرگ خواب بود لیست رو برداشت،اسمش رو پاک کرد و گذاشت اخر لیست!!!! و
منتظر شد تا مرگ بیدار شه....
مرگ وقتی بیدار شد گفت: دمت گرم داداش!حسابی حال دادی....خستگیم در رفت..به خاطر این محبتت من هم
بیخیال تو میشم و میرم از اخر شروع به جون گرفتن میکنم!!!!
نتیجه ی اخلاقی: سر هر کسی رو میشه کلاه گذاشت الا سر مرگ.......
نظرات شما عزیزان:

خخخخخخخخخخ
